پژمان صمدی
به گزارش صنعت نما، همه عناصر فیلم آمبولانس از جنس آدرنالین است. فیلمی سراسر هیجان و صحنه های اکشن که ثانیه ای به مخاطب مجال سر برگرداندن نمی دهد و هرچه به پایان فیلم نزدیک تر می شویم این هیجان بیشتر و بیشتر می شود. اکثر فیلم های اکشن نهایتا تا نیمه های فیلم داستان گو هستند و از آن به بعد تا انتها مخاطب، تنها شاهد صحنه های اکشن تعقیب و گریز و بزن و بزن و تیراندازی ست و داستان کلا به باد فراموشی سپرده می شود اما یکی از دلایل پر مخاطب بودن و فروش بالای فیلم های مایکل بی کارگردان فیلم آمبولانس تا به امروز، شناخت ارزش و جایگاه داستان در سینماست و درک این موضوع که با یک داستان نصفه نیمه، آن هم فقط در نیمه ابتدایی فیلم، نه می توان مخاطب را روی صندلی نگه داشت نه فیلمی ماندگار ساخت. قاعده ای که برای فیلم آمبولانس هم به خوبی رعایت شده است. فیلم، یک راست، سراغ داستان آدم های فیلم در مکان های مختلف می رود و بی هیچ وقت کشی، این خطوط داستانی را به هم وصل می کند و داستان اصلی را می سازد و تا پایان فیلم، قصه گویی را ادامه می دهد. نام فیلم هم مانند بقیه اجزای آن ما را بی هیچ مقدمه چینی اضافی سراغ موضوع و داستان فیلم می برد و از عنصر غافلگیری هم در جای، جای داستان به نحو احسن استفاده می شود. آمبولانس، در کنار ماجرای اصلیش مجموعه غنی است از ارزش های اخلاقی و انسانی از جمله بخشش، عشق به خانواده، وظیفه شناسی و فداکاری و..... فیلم، دو زن قوی را به بیننده معرفی می کند که ورای جذابیت های زنانه بی هیچ شعار و گنده گویی تنها با تکیه بر تخصص و شرافتمندی، کار خود را به نحو احسن انجام می دهند. جیک جیلنهال به شایستگی شخصیت یک خلافکار روانی را به تصویر می کشد و با یحیی عبدالمتین پارتنر دوست داشتنی می سازند. آن هم از نوع برادران ناتنی که برخلاف تمام مشکلات به هم عشق می ورزند و همه کس هم هستند. این ترکیب سفید پوست و سیاه پوست بودن دو برادر هم که می تواند نمادی از همبستگی و برادری این دو نژاد باشد فیلم را زیباتر کرده است. در آمبولانس، شاهد دو تیراندازی تصادفی هستیم که با هوشمندی، هر دو خطای انسانی از دو شخصیت مثبت فیلم سر می زند و ما را به تامل وامی دارد که در دسترس بودن اسلحه می تواند حتی برای انسان های خوب هم فاجعه بیافریند. البته به عامل بدشانسی هم اشاره ای دارد که لزوما خطاکاران انسان های پلیدی نیستند و برعکس، عشق جیلنهال به برادرش بیان گر این معناست که حتی در پلیدترین انسان ها هم می شود روشنایی ها را یافت. ذوق زدگی مرد پرستاری که روز اول کاریش را با پرستار زن شروع می کند به خصوص در چنین مشاغلی بسیار آشنا و ملموس است و به دل می نشیند. آمبولانس همچنین به مانند دیگر کارهای مایکل بی از لحاظ تصویری فیلمی خوش آب و رنگ و بر طبق آخرین استاندارد های صنعت سینماست. فیلم، پر از صحنه های پرخرج بدلکاری تصادفات ماشین هاست که این مقدار هزینه و احترام برای نگاه بیننده قابل تقدیر است. اما مهم ترین نقطه ی قوت و ویژگی شاخص دیداری آمبولانس سبک فیلمبرداری آن است که بااستفاده از کوادکوپتر و دوربین های متعدد و از زوایای متنوع تصاویر جذاب و منحصر به فردی خلق کرده اند. حرکت دوربین و سرعت آن که قرار است هم گام با ریتم و سرعت بالای سایر اجزای فیلم باشد جالب توجه است. گرچه گاهی این سرعت، به حدی می رسد که باعث سرگیجه و آزار چشم بیننده می شود. فیلم های مایکل بی کارگردان آمبولانس نمایانگر کارنامه ی یکدستی است که تکلیف او را با سینما روشن می کند و تکلیف مخاطب را هم با او و فیلم هایش مشخص می کند. یک دست، از آن جهت که مایکل بی علاقه خودش را که ژانر اکشن-کمدی است در سینما پیدا کرده و باعث خوشحالی ست که کارش را هم خوب بلد است و از دید تماشاگر هم تکلیف روشن است چون می داند با دیدن اسم مایکل بی باید منتظر چگونه فیلمی باشد و در نتیجه فیلم های ایشان همیشه مخاطبان ثابت خودشان را دارند. گرچه این پشتوانه مخاطب تا کنون هیچ گاه باعث نشده دست از تلاش و بهترشدن بردارد و فیلم به فیلم سیر صعودی را طی کرده است. به همین دلیل فیلم هایش همیشه گیشه را هم تضمین کرده است. آمبولانس، از آن دسته فیلم هایی است که علاوه بر ریتم تند و صحنه های هیجان انگیزش حرفی برای گفتن دارد و مخاطب را به تامل وامی دارد حرفی از جنس بخشش و گذشت و اگر طرفدار این ژانر هم نباشید حداقل ازدیدنش خسته نمی شوید و ساعاتی سرگرمتان می کند و پس از پایان فیلم طعم شیرینش در ذهن تماشاگر می ماند.
پایان خبر /
آخرین ویرایش در 31/05/1401