ماه منیر حیدرپور
تا امروز، بیشترِ قسمتهای منتشر شده از مجموعهی مهمونی (ساختهی جدید ایرج طهماسب) را به صورت کامل و با تامل، و بقیه را به صورت گذرا دیدهام.
جدای از نکات مثبتی که این مجموعه دارد و دیگران دربارهاش گفته و نوشتهاند (مثل طراحی خلاقِ برخی کاراکترها، تسلط و تبحرِ برخی هنرمندان در کار صداپیشهگی شخصیتهای عروسکی، توجه به هنر تئاتر در بخش عاشقانهها، و برای من به خصوص بخش موسیقیِ ملل و اجراهای گروهیِ به نسبت باکیفیت و البته کمسابقه در رسانههای تصویریِ رسمی از برخی جاودانهها، به رهبری سینا ذکایی) به نظرم چند نقد جدی و اساسی هم بر آن وارد است.
این مجموعه نسبت به مجموعههای پیشینِ ساخته شده توسط ایرج طهماسب در همین ژانر (با تکیه بر شخصیتهای عروسکی آشنا و مقبولی چون کلاه قرمزی و پسرخاله و بعدتر کاراکترهای محبوب دیگر) از نظر محتوا و موضوعاتی که به خصوص به عنوان محورِ قطعات نمایشی و گفتگوها و... در نظر گرفته شده، تغییر و چرخشی اساسی داشته. چگونه و به چه سمت؟ خیلی مشهود و معلوم، از هرگونه محتوای جدیِ نقادانه معطوف به شرایط امروزِ جامعه فاصله گرفته است، و متاسفانه در عوض به الگوی برنامههایی زرد و به قول معروف بیبو! که تنها مفرحاند و قرار است با هر شیوه و ابزاری اشتراک بفروشند و در کنار کمی شبهه آموزش! اوقات فراغت مردم را پر کنند، نزدیک شده.
استفاده از ابزار لهجه به واسطهی ساخت تیپهای موسوم به روستایی/شهرستانی، برای جذب مخاطب عام در برنامههای کمدی سینمایی و تلویزیونی، از دههی40 به خصوص در فیلمهای فارسی سیر شتابانی یافت. نماد اینجور شخصیتهای تیپیک روستایی که لهجه را اسباب تولید محتوای سطحی و مضحک، و وسیله به خنده انداختن مخاطب قرار دادهاند هم جناب سیدعلی میری، مشهور به میری است. لازم به توضیح بیشتر نیست که ظهور و نمود چنین کاراکتری در سپهر رسانههای شنیداری و دیداری، و اقبال توده مردم از آن، چگونه آنجایی که دستِ پدیدآورندگان آثار از خلق موقعیتهای طنز (یا همان کمدی موقعیت) خالی بود، به رویکردی ثابت در سینما و رادیو و تلویزیون، در امر تولید آثار کمدیِ نمایشیِ کلاممحورِ وطنی بدل شد. الگویی برای ساخت کاراکترهای هیز و هرز، یا عموما ساده و خنگ، با پوششها و کنشهایی اغراق شده و گاهی حتی بدوی و به دور از مناسبات شهری، و البته لهجههایی غلیط و دفرمه که اکثرا در تقابل با شخصیتهایی عاقلمنش که به زبان رسمیِ فارسی حرف میزنند اسباب انبساط خاطر مخاطبان میشوند.
البته که سازندگان مهمونی هم به نوعی از این حربه برای خنداندن مخاطب بهره گرفتهاند. برای نمونه نگاه کنید به کاراکتری مثل کَته (دختر خنگ و هپروتیِ گیلک!) که دقیقا با همان الگو به مخاطب تعرفه شده است. بدیهی است که استفادهی طنازانه از ظرفیتهای فرهنگ و زبان نواحی کشور در محصولات دیداری و شنیداری و هم شوخی با آن، به خودی خود نه تنها اتفاق ناپسندی نیست که اگر درست و محترمانه باشد، میتواند امکانی برای همگرایی و همافزایی بیشتر در سطح ملی باشد. اما وقتی رویکردی چنین مبتذل و سهلانگارانه به زبان و فرهنگ نواحی در تولیدات رسانهای مرکزنشینان، به رویه و الگویی عام و مکرر بدل میشود و مثلا زبان کهن مردمانِ خطهای فرهنگپرور به لهجهای برای ساخت و پرداخت شوخیهای سطحی از کاراکترهایی سطحی تنزل مییابد آنهم در مجموعهای که مخاطبین بسیاری در گروه سنیِ آمادهی آموزشِ کودک و نوجوان دارد، داستان شکل دیگری پیدا میکند و نقد و تذکری جدی را هم میطلبد. جستجو کنید و ببینید در نیم قرن اخیر، فقط در برنامههای تلویزیونی، به ازای خیل بی شمار کاراکترهای خنگ و سادهی گیلک، چند آدمحسابی را پیدا میکنید که زبان یا لهجهشان برای پیشبرد روایت، گیلکی بوده است؟ و البته که همین پرسش را میشود در مورد دیگر حوزههای فرهنگی و زبانیِ بومی کشور هم پرسید.
درست است که سازندگان مجموعهی مهمونی، جوری برنامه را ساخته و ترکیبش را چیدهاند که همهی ردههای سنی و به خصوص مخاطبان بزرگسال هم جزو بینندگان اصلی آن محسوب میشوند. و با اینکه گویی اشاراتی هم داشتهاند که این برنامه را برای گروههای سنی بالا ساختهاند، اما واقعیت این است که این مجموعه مثل مجموعههای پیشین طهماسب به دلیل ساختاری که برایش طراحی شده (از موسیقی تیتراژ گرفته تا پایانبندی، از نحوهی اجرای مجری یا میزبان تا زبان و لحن روایتها و... و بیشتر شمایل و کاربرد عروسکها) همچنین پیشینهای که خود سازندهاش دارد و پیشفرض مخاطبان برنامههایش، چه مسئولیتش را بپذیرند یا نه، برنامهای برای گروه سنین کودک و نوجوان هم هست یا این که به هرحال مخاطبان کودک و نوجوانِ بسیاری دارد و اساسا مشهود است که خود سازندگان هم روی این قشر به عنوان مخاطبی اساسی حساب باز کرده اند، که اگر غیر از این بود، خردمندانه و محترمانه این بود که همچون همه محصولات فرهنگی مکتوب یا دیداری و شنیداری که پدیدآورندگانِ متخصص و متعهدی دارد، وضعیت گروههای سنی مخاطب مجموعه در اعلانهای عمومی و رسمیِ پیش و حینِ نشر مجموعه، شفاف و مکرر، معین و ابلاغ میشد تا روح و روان خانوادههای حاضر در مهمونی از آنچه در کنار هم میبینند و میشنوند، در ناخبریِ حاصل از سرخوشیهای گذرای ناشی از مواجهه با برخی شوخیهای کلامیِ بیمایه، متاثر و آزرده نشود.
در همان جنس قراردادها که پیشتر ذکرش رفت و به صورت خودکار، سازنده را به سمت تولید محتوای زرد و بیخطر، اما توامان بابِ طبع و پسند تصمیمسازان و ناظران! و توده مخاطبان هدایت میکند. محصولی که هم از پلتفرم معین شده برای پخش، و هم بسترهای دیگرِ مجازی خوب دیده و پسندیده میشود و عموما برخلاف کار برای تلویزیون که البته پر از محدودیت و محرومیت است عواید جانبی متنوعی هم دارد.
این همان جریانی است که مدتی است فضای تولیدات طنز تصویری را به خودش آلوده کرده. جریانی که طنز مطلوبش همان محتوای عقیم و بیدغدغه، است که متاسفانه حالا نشانههایش را در مجموعهی مهمونی نیز میبینیم.
پایان خبر/