* سارا مهرابی
در برابر او، فیل برادری است که پیوسته در خانه مانده است و از آداب و رسوم زندگی، تنها آداب معاشرت گاوچرانی را میداند. او سرپرست گروه به حساب میآید، ازدواج نمیکند، با هیچ زنی ارتباط برقرار نمیکند، و در کمال ناباوری با داشتن روحیه بسیار خشنش، گیتار ماندولین مینوازد. در جریان یکی از سفرهای آنها، جرج با رز، کافهداری آشنا میشود که در پی از دست دادن همسرش، با تنها پسرش زندگی میکند و با سختی به امور مربوط به کافه رسیدگی میکند و از فرزندش نیز نگهداری میکند. جرج تصمیم میگیرد تا با آوردن رز به خانهاش، زندگیاش را با رنگ و موسیقی و احساس زنانه، تغییر دهد تا بلکه قدری از خشونت مردانه آن خانه گاوچرانی کاسته شود ولی فیل که گویی همه غرایز و احساسات و آرزوهای دست نیافتهاش را سرکوب شده و دستنیافتنی میداند نسبت به این کار جرج، واکنش بدی از خود نشان میدهد.
فیل که نشانی از خشونت و بینزاکتی در این خانه است، به موازات رفتار خشونتآمیزش با جرج، و پس از آن با پیتر، پسر رز، همچنان درگیر تردید رفتاری با رز همسر جرج است که نسبت به رفتار فیل بسیار حساسیت نشان میدهد. در این میان، افشای میخوارگی رز و اعتیاد شدید او به الکل، به جرات و جسارت فیل رنگ تازهای میبخشد. این موضوع، بیانگر این واقعیت اجتماعی است که ظاهر انسانها نمیتواند سندی بر درون پاک و تربیت درست آنها باشد و شاید هر انسانی در پشت پوسته به ظاهر سالم خود، درونی بیمار و حتی بزهکار پنهان کرده باشد و عکس این موضوع نیز صادق است، چنان که ظاهر خشن و بینزاکت فیل، حس لطیف و استعدادش در نوازندگی ماندولین را در پشت پرده پنهان میکند.
داستان فیلم، شناسنامه روشن و مفصلی از کارکترها ارائه نمیکند. کارکترهای داستان، بر روی یک ریل از پیش تعیین شده، حرکت میکنند و تاثیر و هویت چندانی از خود در برابر یکدیگر و در برابر رویدادهای پیرامون نشان نمیدهند. در این میان، تنها فیل است که به رویدادسازی میپردازد و دیگران تقریبا تابعی از رویدادهای پیرامون خود هستند. این موضوع را درباره رز نیز میتوان به روشنی احساس کرد. رز زنی است که با پشت سر گذاشتن سختیهای بسیار در زندگی، به الکل پناه آورده است و جرج از او مرجعی ساخته است که میخواهد از او در برابر جو خشن خانواده نقشی کاریزماتیک بگیرد، غافل از آن که رز، خود درگیر مشکلات جسمانی و روانی خود است.
داستان فیلم، لحظاتی بسیار شفاف و بیپروا از عدم تعادل و عدم توازن بین دو غریزه سرکوبشده از فیل، برادر کوچکتر، و غریزه مهارشده جرج، برادر بزرگتر را به تصویر میکشد.
روند روایی داستان فیلم تا اواسط داستان، بسیار کند است و از اواسط فیلم، ریتمی تندتر به خود میگیرد و در پایان فیلم با جهشی ناگهانی و بسیار مبهم، به داستان پایان میدهد. تعدد بیش از اندازه بهرهگیری از تصاویر طبیعت منطقه، کمک چندانی به پیشبرد داستان و یا ایجاد احساس در مخاطب نمیکند، چرا که این تصاویر نیز بیهدف و تنها برای ایجاد تنوع دیداری برای مخاطب به فیلم افزوده شدهاند. بخش آخر فیلم با ادغام پیدرپی و بدون توجیه موضوعات روبرو میشود. داستان فیلم که زمان حدود دو ساعت را تنها به مقدمهچینی پرداخته است ناگهان و در قطعاتی بسیار کوتاه و غیرموجه، رز چرمها را به مرد رنگینپوست میدهد، پیتر لاشه حیوانی مرده را مییابد و به تنهایی پوست آن را میکند، پوست حیوان بیمار را به فیل میدهد، فیل بیمار میشود، فردای آن روز فیل به بیمارستان منتقل میشود و خیلی سریع میمیرد، و پیتر به یافته خود در علم پزشکی افتخار میکند.
برای ایجاد ترس و تعلیق بیشتر در مخاطب، کارگردان از موسیقی ارکسترال بهره میبرد تا شاید خلا بیشتری در ذهن مشتاق مخاطب ایحاد کند که در نهایت این قطعات موسیقی تنها به پاساژهای شنیداری کوتاهی برای رفع خستگی دیداری مخاطب تبدیل میشوند.
داستان فیلم، هدف روشنی را برای مخاطب ترسیم نمیکند و اپیزودهای پیدرپی فیلم، با روایت قطعات بی هدف، به بیهودگی این داستان میافزاید. ادامه این مسیر باعث قطع ارتباط داستانی مخاطب با فیلم میشود و مخاطب دچار بیهدفی در روایت نویسنده میشود. این موضوع، حتی با مرگ فیل و پایانیافتن فیلم هم همچنان به قوت خود باقی میماند و این پرسش بزرگ زیر علامت سوال باقی میماند که هدف نویسنده از بیان این روایتها چیست؟