الهام صمدی
به گزارش صنعت نما، داستان فیلم در بلفاست و در سال 1969 در ایرلند شمالی اتفاق میافتد. در زمانی که گروهی از جوانان کاتولیک خشن ایرلندی، به محله پروتستانهایی حمله میکنند که گویی به این محله مهاجرت کردهاند. در این حملههای بیپروا، جوانان کاتولیک به تخریب خانههای گروه پروتستان میپردازند و آنها را تهدید میکنند تا از آن محله خارج شوند. در پی این رویدادها، اهالی این محله تصمیم میگیرند تا با تشکیل گروه مقاومت، در برابر این یورشهای بیرحمانه، مقاومت کنند و حتی در صورت لزوم، به عملیات تلافیجویانه متقابل دست زنند. در میان این گروه مهاجر، مرد جوانی که به همراه پدر، مادر، همسر، و فرزندانش زندگی میکند، به دلیل مشکل نیافتن کار در ایرلند، به دلیل تعصبات فرقهای، راهی انگلستان میشود و در آن جا به کار میپردازد و تنها هر چند هفته یک بار به دیدار خانوادهاش میآید. در جریان شکلگیری گروه مقاومت مهاجران، این مرد زیر فشار شدید همگروهیهایش قرار میگیرد تا او نیز به آنها بپیوندد ولی او این کار را به صلاح نمیداند. در آخر داستان، با مرگ پدر مرد جوان (پدربزرگ)، و شدت یافتن درگیری بین گروههای فرقهای، این مرد به همراه خانوادهاش به انگلستان مهاجرت میکند و مادرش زندگی در تنهایی، در خانهاش در بلفاست را برمیگزیند و در همان محله در ایرلند باقی میماند.
اگرچه تعلیق حاصل از درگیری ابتدای فیلم، شکلگیری سریع گروه جوانان مقاومت در اوان داستان را توجیه میکند ولی به طور کلی، داستان فیلم به کندی پیش میرود. داستان فیلم، پیدرپی به بیان معلولهایی میپردازد که مخاطب در پی کشف علتهای آنهاست. علت مهاجرت این گروه به ایرلند، علت نپذیرفتن گروه مهاجرین از سوی کاتولیکها، علت اصرار گروه مهاجر به ماندن در ایرلند، و بسیاری از تنشهای اصلی داستان، همگی زیر علامت سوال باقی میمانند و مخاطب تا انتهای فیلم به پاسخ روشنی درباره این پرسشها دست نمییابد. به بیان دیگر، نه تنها کارکترهای داستان، بلکه رویدادها و اندیشههای اصلی شکلگیری داستان که عوامل شکلدهنده تم (بنمایه) و همچنین ساختار (پلات) داستان هستند، همگی بدون شناسنامه وارد داستان میشوند و تا پایان داستان نیز همچنان بدون شناسنامه باقی میمانند.
علت ساخت فیلم در شیوه قدیمی سیاه و سفید که گویی قصد کارگردان را برای کهنگی بخشیدن به این داستان توجیه میکند، هیچ کمک و یا توجیهی در پیشبرد داستان نمیکند و داستان فیلم باز هم درگیر پرسشهای بسیاری درباره کارکترها و رویدادهای فیلم است.
کارکترهای زن داستان، با درخشش بیشتری نسبت به کارکترهای مرد، خودنمایی میکنند. همسر مرد جوان، با مدیریت و مقاومت خود در برابر مشکلات زندگی از جمله نبودن همسر، و نداشتن پول کافی برای پرداخت هزینهها و قبضهای خانهشان، و جلوگیری از دزدی پسرش از فروشگاه، کارکتری کلیدی برای قهرمانسازی از زن در این داستان به حساب میآید. کارکتر مادربزرگ که نشانی از اصالت و وطنپرستی را در داستان نمایان میکند، اگرچه به نیرویی در برابر بیتفاوتی پسرش برای نپیوستن به گروه مقاومت تبدیل میشود، ولی باز هم نیروی بزرگی در برابر خواست گروه مهاجم، و خواست فرزند و خانوادهاش برای مهاجرت به انگلستان به حساب نمیآید و در نهایت، مانعی در برابر اراده آنها برای مهاجرت به انگلستان نمیشود و پس از مرگ همسرش، تنهایی در ایرلند را به مهاجرت به انگلستان ترجیح میدهد. در بیانی کلی، زنهای داستان با کنشگری مردانه خود، گویی برجستگی ویژهای در برابر بیتفاوتی مردان خانواده از خود نشان میدهند که البته این موضوع نیز در لیست پرسشهای بیپاسخ داستان قرار میگیرد و نویسنده و کارگردان، توضیح روشنی برای این موضوع ارائه نمیکنند.
نقش دولت ایرلند در این تنش و رویداد بزرگ میان دو گروه فرقهای مسیحی، بسیار کمرنگ و بحثبرانگیز است، تا جایی که این بیتفاوتی در حل این مشکل، خود تبدیل به پرسشی بزرگ در ذهن مخاطب میشود که نویسنده و کارگردان هیچ علتی برای این معلول نیز به مخاطب ارائه نمیکنند و موضع روشنی برای دولت ایرلند در این مناقشه اعلان نمیکنند.
بلفاست، تردید میان انتخابهاست. انتخاب میان هویت، اعتقاد، و معیشت. همه اعضای خانواده به نوعی درگیر انتخاب هستند و به این باور خود افتخار میکنند. در پایان این پیکار سخت، مادربزرگ، هویت ایرلندی خود را برمیگزیند و میماند، اعضای گروه مقاومت، حفظ باورهای دینی خود را برمیگزینند و میجنگند، و پدر و مادر، کسب درآمد ومعاش خانواده را برمیگزینند و میروند.
فیلم بلفاست، اگرچه جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اریجینال نود و چهارمین فستیوال اسکار را از آن خود کرد ولی با داشتن ابهامات فراوانی که در درون خود دارد، ربودن این جایزه را نیز به علامت سوالهای خود میافزاید. در یک بیان کلی، فیلم بلفاست، برگی از تاریخ سیاسی-مذهبی ایرلند است که نویسنده و کارگردان فیلم، تنها به وقایعنگاری و یا رویدادپردازی آن اکتفا کردهاند و هیچ نشانی از بیان اندیشهها و یا داوریهای خود بر آن نیفزودهاند. شاید بهتر میبود تا نویسنده و کارگردان، لااقل به ریشههای شکلگیری این مشکل، و یا سودها و زیانهای این مشکل فرقهای در ایرلند، بیشتر میپرداختند.
پایان خبر/