* الهام صمدی
به گزارش صنعت نما، باز این فکر به سراغم آمد که در همان گذشته نویسنده های چندانی را نمی شناختم، از سبک ها و پارامترهای مختلف نویسندگی بی خبر بودم و نا آگاه. مثل الان نبودم که با حدودی تحقیق و مطالعه به شناختِ نسبی از سبک نویسنده ها و دردها و افکارشان برسم. در یک آن جمله عباس کیارستمی به ذهنم آمد. در کمال تعجب با آن پیشینه و سابقه درخشانش می گفت: "من اکثر فیلمهای بزرگ جهان را ندیده ام و نمی بینم". به ذهنم آمد که آهان! پس برای همین است که طفلکی فیلمهایش شبیه هیچکس نبود، به صورت غریزی و ناخودآگاه فیلمهایش تحت تاثیر ذهن سیال خودش بود، انگار که از دنیا کنده است و در دهکوره ای دور از مثلا جماعت متمدن مشغول کشف و شهود خودش است، در ذهنش تولیدِ سبک میکند و خلق می کند و لذت می برد، کما اینکه اگر فیلمهای زیادی را می دید، قطعا تاثیر پذیری می داشت و این چنین سبک ناب و تنها و درجه یکی در سینمای جهان نمی داشت که حالا این همه شاگرد و مرید در پی اش باشند. بله. گاهی مطالعه زیاد و دیدن و شناخت زیاد نویسنده ها و نقاش ها و کارگردانها و شاعرها و نوازنده ها و... به جای کمک به هنرمند دست و پای او را می بندد، نبوغ را قفل می بندد، و به صورت ناخودآگاه تو را رهرو و مرید چندین رهبر می کند که خود در ذهنت از آن بی خبری و بی قصدی که این اتفاق بیفتد. و این گونه است که اتفاق نوعی "خلق" نمی شود و شلم شوربایی را نظاره می کنیم که ده درصدش فلانی است و بیست درصدش بهمانی و سی درصدش بیسار مانی و درصدی هم احتمالا خودت هستی. تقلید ناخودآگاهانه از تقلید خودآگاهانه به نظرم خطرناک تر است و ضرر بیشتری دارد. چون خود متوجه این مورد نیستی و چه بد و صد افسوس که جمعیت زیادی از هنرمندان ما همین گونه اند.